عیرانیها به یه مریضی روانی مبتلان که هنوز نام گذاری نشده ، هر کی که ارتباط خوبی باهاش دارن کنسلش میکنن و به هر کی که میدونن طرف داره بزور تحملشون میکنه بیشتر میچسبن :)
عیرانیها به یه مریضی روانی مبتلان که هنوز نام گذاری نشده ، هر کی که ارتباط خوبی باهاش دارن کنسلش میکنن و به هر کی که میدونن طرف داره بزور تحملشون میکنه بیشتر میچسبن :)
از لحاظ روحی روانی واقعا دلم برای سرمهی مدادی کشیدن و ایروبیک تنگ شده. اصن انگار دو ضلع مهم شخصیتیمو از دست دادم اینا رو کنار گذاشتم 🗿
پیاده روی و بدن سازی مثل ایروبیک نیست. با ایروبیک یا همون ورزش هوازی هر چیم لاغر نشی عوضش مغزت سروتونین خالص تولید میکنه بدنت تکون میخوره انرژی میگیری. از اون سال که ایروبیک رو کنار گذاشتم بدنم مثل یه تاپاله خمیر شل و وا رفته شده روحیم خراب شده. پیاده روی و این چیزام فایدههای اونو نداره.
چند روز پیش که بیکار بودم و به سقف نگاه میکردم فهمیدم که اون سالا چرا وسایل نقاشی گرفتم. میخواستم فقط سرم گرم شه و اینقدر خودمو به گوشی ندوزم. دیگه نمیدونم چی شد اونقدر جوگیر شدم زدم یه کانال دیگه. میخواستم از نوادگان کلود مونت شم. منی که نه خلاقیت دارم نه حوصله چرا اونقدر گوه هنر رو میخوردم ؟! واقعا سگ بگاد جوگیری رو :)
حالا تو فکرم بازم دست به کار شم. باید یه دفتر شطرنجی بگیرم نقاشیای پیکسلی بکشم. فقط ای کاش متریالم در امان باشن :`)
متوجه شدم فردام فاکین تعطیله :) نصف این ماه تعطیل بود اونم دم شروع مدرسه و دانشگاه که میتونست پر درآمد ترین ماه سال بعد از عید بشه :) واقعا صنف فروشندهها مظلومترینن
معلمی که سه ماه از سال کار نمیکنه و بازم حقوق میگیره اعتصاب میکنه تجمع میکنه. بانکداری که کلا هشت ساعت مفید کار میکنه و به ظهر نرسیده میره خونش ، حقوق ثابت عیدی و بیمه داره اعتصاب میکنه. دکتری که سقف درآمد نداره مسئولیتی رو جراحی و تجویز اشتباهش نداره میچاپه تا بچههاش بتونن خارج زندگی کنن ، دو ساعت در هفته بیشتر کار نمیکنه آخر خودشم مهاجرت میکنه ! اونوقت بازاری بدبخت اعتصاب کنه پلمپ میشه حرف بزنه تیر خلاص میخوره یا کلا هیچی نمیگه انگار نه انگار.
تو تعطیلات یسری فروشنده وضعشون خوب میشه ؟ خب بشه کل فروشنده ها بیکار شن تا اون یسری نونشون تو روغن شه آخرم مسافرا رو با فحش بدرقه کنن؟؟ :))
واقعا متنفرم از این زندگی. اوج کاری که میتونی بکنیم فروختن کلیته تا بری اروپا کهنه شور سالمنداشون شی 😱
بالاخره دوکبوکی خریدم =)) دویست تومن ناقابل !! بالاخره فهمیدم چیه بافتش باید چجوری میشده و خودش چیه. باید با برنج چسبونکی خودشون درست شه نه برنج خشک گچی ایرانی 🤢
در هر حال چون سفته و پاستیلیه فکر نکنم بتونه جای پاستا رو بگیره:`) کیک ماهیشونم جالبه. مثل همونی بود که خودم درست کرده بودم. رشته شیشه ایشم نمیدونم. تو کاسه که معلوم نیست و دیده نمیشه. حالت رامنم درست نشه که فکر نکنم دلچسب بشه 🤨 چند سال پیشم خریدم ولی دیدم مثل پلاستیکه ترسیدم بخورم. ترکیباتش سیب زمینی و ماشه نه سیب زمینی شیرین که گوگل نوشته. شاید تو سالاد و غذاهای سرد خوب شه 🗿
+ سرم داره از اون همه مواد نگهدارنده گیژ میره 😵
قبلا که بچه بودیم پولمون ارزش نداشت ولی بازم کلی پس انداز میکردم. الان هم پولمون ارزش نداره هم نمیتونم پس انداز کنم. اوضاع خیلی خرابه. هر چی میخرم بعدش عذاب وجدان میگیرم. با خودم میگم بدون اینم میشد ، نمیشد؟ 🗿
یه بازی داشتم چهارشنبهها یه دستفروشی میومد و من خیلی ذوق داشتم ببینم چی آورده :`) میگفت قبلا کارمند بوده و حقوق ثابت داشته و یه سقفی بالا سر. من که خودم بچه زندگی کارمندیم میگم تو کارمندی برا هیشکی نریدن. اون حقوق ثابت هیچی جز چرک کف دست نیست تا نصف ماه کفاف نمیده حتی. کل روزم تو یه چهار دیواری با یه گله آدم سمی طرفی. بعدش میگفت هیچوقت travel seller نشو و کلی چسناله میکرد. بعضی وقتام میگفت تو رو خدا یه چیزی بخر خونوادم دارن از گشنگی میمیرن :| ولی یه دست فروش دیگم داشت اون اینقدر ناله نمیکرد.
الان که اینستا و باسلامم پیج زدم چندتا جوراب و خرت و پرت رو دستم مونده هم بفروشم میبینم چقدر شبیه اون یارو شدم و نصیحتاش به کتفمم نبود. ما بجا چرخیدن تو کوچه خیابون تو نت میچرخیم چهارتا چیز بفروشیم. کاش این پست سگم اینقدر گرون نکنه 🗿
این مدت خیلی چسناله نوشتم پس یه چیز خوبم مینویسم. گرچه وقتی حالم بده میام میگم اینا چیه نوشتم و پاکشون میکنم ولی خب -
امروز رفتم شیرینی فروشی شانسی دیدم موچی دارن. یه کاراملشو سفارش دادم ولی تا گفت دونه ای ۸۵ تومنه گفتم پس نارنجیشو بده که با طعم انبهس حداقل صد در صد ازش خوشم بیاد :|
واقعا خوشمزه بود :`)
کلا از بچگی منو جوری تربیت کردن که داداشم الگوی من باشه. حالا این داداش ما چی بود و کی بود؟؟ یه آدم عقدهای شکست خورده. کسی که تو ذهن من کرد اگه سرگرم کننده نباشم ارزش ندارم. و این فکر تا آخرین اکس و آخرین اکیپی که درش بودم تو ذهن من بود و حتی هنوزم هست -
نفرین من تا ابد پشت اون دکترایی که نوجونی پیششون میرفتم و تپه تپه جوش داشتم 🕯️ اونایی که میگفتن چون نوجونی عادیه :)) خصوصا اون آخری که آخر سر حوالهش کرد به هورمونا 🕯️
ینی من همش جوش میزدم تا دیابت نگیرم :))
واقعا لعنت به این همه دکتر بیسواد.