بالاخره فرصتش پیش اومد و واسه این کاره رزومه دادم.
اونجا که بودم همش فکر میکردم یه بیسواد بیاستعدادم و چون تو هیچ کاری موفق نشدم نشستم اینجا دارم خازن و لحیم میمالم. بقیهام چون فکر میکنن منم مثل خودشونم کمکم میکنن -
بهم گفتن حقوقتش چهار تومنه ولی سه تومن ارزش این همه حمالی نداشت. از توان بدنم خارج بود.
شبشم که بدنم درد گرفته بود با این که همش دو ساعت کار کردم. اون آنلاین شد و حرف زدیم و خوش گذشت، بعدش دیدم دیگه بدنم درد نمیکنه...
ولی همیشم که اون آدم نیست کمکم کنه... پس این کار و ساعتش به درد من نمیخوره
۱۰ بهمن ۰۰ ، ۱۰:۳۵